نمایش خبر نمایش خبر

خون من از خون حسینم رنگین تر نیست!

خون من از خون حسینم رنگین تر نیست!



به گزارش هفته نامه افق کویر؛ شهید یعنی افراد بی ادعا که برای دفاع و پاسداری از وطن و هموطنان خود از خوشی ها و سلامت خویش گذشتند و آنها را فدای دیگران کردند. وسعت شهید به فهم نمی آید ,هر کس به اندازه وسعت روح خود او را درک می کند.

خبرنگار هفته نامه افق کویر در این شماره به مناسبت سالگرد شهید"سکینه عسکری باقر آبادی" به سراغ همسر وی "علی اکبر عسکری" متولد ۱۳۱۹ که او پدر شهید حسین عسکری نیز می باشد رفت و با وی گفتگویی انجام داد، که در ادامه می خوانید:
در ابتدا پدر شهید از زندگی نامه شهید "حسین عسکری" گفت
افق کویر: از کودکی شهید "حسین عسکری" برایمان توضیح دهید؟
حسین، دوران ابتدایی خود را به مدرسه باقرآباد می رفت و تا کلاس ششم بیشتر درس نخواند، پس از مدتی به عنوان بنا در جهاد سازندگی کار کرد. ۱۸ ساله که شد، با شروع جنگ تحمیلی به فراگیری فنون نظامی در شیراز پرداخت و بعد رهسپار جبهه های نبرد گردید.
افق کویر: شهید فرزند چند شما بود؟
سوم
افق کویر: چند دفعه به جبهه رفت؟
همان دفعه اولی که به جبهه رفت، دیگر به وطن برنگشت و بعد از ۲۰ روز از رفتن به جبهه کشته شد.
افق کویر: خبر شهادت حسین چگونه به شما دادند؟
به ما خبر دادند که فرزندانتان در عملیات والفجر" جزیزه ام الرصاص " به شهادت رسیده و اگر می خواهید برایش مراسم برگزار کنید،چون حسین مفقود الاثر شده بوده ، جنازه ای به ما تحویل ندادند، جنازه وی را بعد از ۱۰ سال، به همراه پلاکارد به ایران آوردند.
افق کویر: هم رزمانش از نحوه شهادت فرزندانتان چگونه تعریف کردند؟
همرزمانش خبر آوردند که حسین کمک دست آرپی چی بوده و در حین حال سنگر را حفر می کردند تا پیشروی به خاک دشمن داشته باشند که آرپی چی به شکم حسین برخورد می کند ، حدود ۴ الی ۵ ساعت نیز زنده بوده و بعد به شهادت می رسد.
افق کویر: چه انتظاری از مردم و مسئولین دارید؟
مردم می گویند به خانواده های شهدا خوبی می کنند و زیاد به خانواده شهید اهمیت نمی دهند.
افق کویر: در چه سالی حسین به شهادت رسید؟
۲۰/۱۱/۱۳۶۴
در ادامه پدر شهید از خاطرات شهیده "سکینه عسکری" گفت، گفتنی این کشتار که در مکه در روز جمعه ۹ مرداد ماه ۱۳۶۶ انجام گرفت که ۲۷۵ تن از حجاج ایرانی به شهادت رسیده وشماره زیادی نیز زخمی شدند.این رویداد سبب ایجاد تنش در روابط ایران و عربستان گشت.
افق کویر: از نحوه شهادت همسرتان بگویید؟
دو سال بعد از شهادت "حسین" در سال ۶۶ به همراه همسرم "سکینه عسکری" به مکه مکرمه اعزام گشتیم . روز جمعه ۹ مرداد ماه ۱۳۹۹ روز راهپیمایی برائت از مشرکین اعلام کردند، آن روز سکینه مریض بود، به ما نیز گفته بودند که احتمال جنگ و درگیری هست، از وی درخواست کردم که در راهپیمایی شرکت نکند که در جواب گفت: خون من از خون حسینم رنگین تر نیست. روی پل نزدیک به خانه خدا که رسیدیم جماعت ما مردها جلوتر بود و زن ها در پشت سرما می آمدند که نیروهای سعود به زائران گاز اشک آور زدند، بعد شروع به تیر اندازی به سمت زائران کردند و با تانکرهای آب داغ ، سنگ، بتون ،سطل پر از شن، ماسه، باطوم چوبی و… بر سر زائران فرود می آوردند، همسر من نیز در درگیری در بین زائران در اثر خفگی شهید شد.
در ابتدا من که نمی دانستم همسرم شهید شده، به دنبال وی می گشتم، جنازه ها را آل سعود برده بود، بعد از سه روز به ما خبر دادند که شهید شده است . وقتی برای شناسایی وی به سردخانه رفتم، بنده خدایی از اهالی دزفول نیز کشته شده بود که بر اثر اصابت گلوله ، صورتش مشخص نبود، گفتند این همسر شماست. در حقیقت جنازه حاجیه سکینه به راحتی قابل شناسایی نبود، آن قدر آب جوش روی بدن حاجیه سکینه ریخته شده بود که تمام بدن او سیاه و تاول زده بود، سریع مراسم انتقال پیکر را به ایران انجام دادند ، هنوزمن در مکه مکرمه بودم که مراسم خاکسپاری همسرم در بافق انجام شد.
بعد از گذشت چهار ماه ، خانواده دزفولی که به دنبال جنازه مادرشان بودند، ، با توجه به اینکه یکی از این پیکرها صاحب نداشت و هنوز مراسم خاکسپاری آن انجام نشده بود، با انگشت نگاری که در تهران انجام داده بودند، معلوم شد که جنازه حاجیه سکینه با جنازه فرد دزفولی اشتباه شده، دوباره نبش قبر کردند و جنازه ها را جا به جا کردند.
افق کویر: حاجیه سکینه در چه سنی به شهادت رسید؟
۴۳ سالگی در تاریخ ۰۹/۰۵/۱۳۶۶
افق کویر: در آن زمان که شما در مکه بودید و همسرتان به شهادت رسید چه احساسی داشتید؟
اصلا حال خودم را نمی فهمیدم. هنوز مراسم حج انجام نشده بود، همسرم در روز ۶ ذی الحجه به شهادت رسید و سه روز بعد از آن مراسم حج برگزار شد، می خواستم مراسم حج را به نیابت از وی انجام دهم که گفتند چون در مراسم حج شهید شده، حج وی قبول می باشد.
افق کویر:چه زمانی به ایران برگشتید؟
۲۸ روز بعد از شهادت همسرم به ایران آمدم.
افق کویر: وقتی به ایران آمدید در لحظه برخورد با فرزندانتان چه احساسی داشتید؟
نمی دانستم که چگونه باید جوابگو فرزندانم باشم که مادرشان همراه من نیست.
افق کویر: چه انتظاری از مردم دارید؟
از مردم می خواهم که انقلاب خودشان را دوست بدارند و شایعه پراکنی نکنند که چیزی هست یا نیست.

معصومه غلامرضاپور