نمایش خبر نمایش خبر

این تنها افتخاری است که من می توانم به خانواده ام تقدیم کنم

این تنها افتخاری است که من می توانم به خانواده ام تقدیم کنم



به گزارش هفته نامه افق کویر؛ فداکاری هایتان زنگار از آینه وجودمان پاک کند. ای شهیدان کجایید تا به ما بفهمانید خدا به همه کسی لیاقت شهادت نمی دهد. خداوند بندگانش را گلچین می کند و بهترین ها را به عرش می برد تا آنان دیگر در میان گنهکاران این دنیای خاکی تنفس نکنند و به جایی که شایسته شان است، هجرت نمایند.در این شماره از هفته نامه خبرنگار ؛ به سراغ خانواده شهید والامقام" حسین شفیعی زاده" رفته و با مادرشهید گفتگویی انجام داده است. که در ادامه می خوانید:
افق کویر: لطفا خودتان را برای خوانندگان معرفی نمایید؟
"نرگس فتاحی" هستم. دارای 12 فرزند؛ "حسین" متولد سال 1347 و چهارمین فرزند خانواده بود.

برگشت یا برنگشت
فدای سر امام
افق کویر چگونه به جبهه اعزام شد؟
در سن 13 سالگی شب و روز گریه می کرد و می گفت من باید به جبهه بروم تا خواهران سرزمینم چادر به سر نموده و در آسایش قرار داشته باشند. صبح جمعه حسین را صدا زدم و گفتم مگر نمی خواستی به جبهه بروی، بلندشو که اتوبوس ها به میدان رفتند، با اشتیاق فراوان حسین آماده شد و به سویی بسیج حرکت نمودیم . رئیس بسیج گفت احتمال داردفرزندتان بازنگردد و شهید شود. سپس من گفتم برگشت ، برگشت؛ برنگشت فدای سر امام، شهیدحسین همراه بسیجیان به جبهه رفت؛ به خانه که برگشتم پدر شهید گفت: با دستان خود، حسین را راهی جبهه نمودی،من نیز جواب دادم چه کنم خودش اصرار داشت.
افق کویرشهید والامقام از شهادت خود حرفی می زد؟
می دانست که شهید می شود قبل از اینکه به جبهه برود به من گفت مادر شعری بگو تا یادداشت نمایم و شب ها در منطقه به یادت بخوانم . دامادم زودتر از حسین به جبهه رفته و به شهادت رسیده بود پسرم به من می گفت من هم می خواهم راه او را ادامه داده و به شهادت برسم.
افق کویراز روز خبر شهادت فرزندتان بگویید؟
سال 1367 خبر آمد که چند نفر شهید شده اند و اسمی از پسر من نبود. به روضه رفتم که همسایه ها از خبر شهادت شهید نارگانی صحبت می شد وقتی شنیدم گفتم اگر او به شهادت رسیده پسرمن هم شهید شده است.
افق کویر: خصوصیات اخلاقی "حسین" را شرح دهید؟
همیشه نماز خود را در مسجد می خواند و احترام خاصی به بزرگتر هامی گذاشت.
این تنها افتخاری است که من می توانم به خانواده ام بدهم
افق کویرآخرین باری که به مرخصی آمد، چه حسی داشتید؟ فکر می کردید پسرتان شهید شود؟
آخرین باری که آمد گفت مادر تسبیحی که دادم به آن نفر پس بگیر. من خواب دیده ام سوار بر اسب سفیدی شده ام که شهید ابوئی را با همان تیری که به شهادت نائل شده بود خواب دیده ام. برای آخرین بار من و خواهرم حسین را در آغوش گرفتیم بوسیدم. حسین گفت: خاله جان انشاا... وقتی مرا سر دست کردند و گفتند این گل پر پر شده فدای رهبر شده. این تنها افتخاری است که من می توانم به خانواده ام بدهم.
افق کویر آیا مسولین بنیاد شهید به خانواده شهدا رسیدگی دارند یا خیر؟
بله؛ ما هیچ انتظاری نداریم و فرزندم فدای جان رهبر و سربازان امام زمان (عج)باشد و بتوانند برای حفظ دین و اسلام ایستادگی کنند.
افق کویر اگر صحبتی با مسئولین دارید بیان بفرمایید؟
تقاضا دارم جلو بی حجابی را بگیرند تا جامعه به فساد نکشند. و خون شهدا را پای مال نشود.
سخن پایانی: من افتخار می کنم که فرزندم در چنین راهی به شهادت رسیده است.