نمایش خبر نمایش خبر

افتتاح موزه سنگ و معدن با حضور مدیران عامل اسبق شرکت سنگ آهن

افتتاح موزه سنگ و معدن با حضور مدیران عامل اسبق شرکت سنگ آهن



الهام نصیرزاده|  با سپری شدن روزهای پایانی سال و نزدیک شدن به سال جدید، موزه سنگ  و معدن شرکت سنگ آهن با حضور مدیر کل میراث و فرهنگ گردشگری، امام جمعه، فرماندار، مسئولان شهرستان و جمعی از مدیران عامل اسبق شرکت افتتاح شد.
به گزارش هفته نامه افق کویر، یکشنبه 22 اسفند ماه  با حضور جمعی از مدیران عامل اسبق شرکت، موزه سنگ و معدن شرکت سنگ آهن مرکزی افتتاح شد.
در این مراسم باشکوه، مدیر روابط عمومی شرکت، ضمن خیرمقدم و خوش آمد گویی به حاضران، حضور مدیران عامل را یک ایده و هدفی برای تجلیل و قدردانی از این بزرگواران دانست و گفت: طرح راه اندازی موزه آهن و سنگ توسط یکی از کارکنان شرکت ارائه شد.
فلاح مبارکه با اشاره به توسعه و گسترش مجموعه افزود: در راستای اجرای این طرح، در مدت زمان کوتاهی تصمیم به جمع آوری دستگاه های قدیمی مرتبط با معدن و تصاویر قدیمی از شرکت و غیره کردیم و هنوز تلاش های فراوانی را می طلبد.
در ادامه مهندس خلیل راستار یکی از مدیران سابق شرکت سنگ آهن مرکزی که پس از گذشت نیم قرن به بافق آمده است با ذکر خاطره ای گفت: درسال 1345 در اوایل بهمن دعوت ذوب آهن را پذیرفتم و برای خدمت به بافق آمدم همه می دانید در آن شرایط زمانی، هیچ نوع امکاناتی در بافق نبود، حتی محل سکونت درست و حسابی هم وجود نداشت. من و سایر دوستانی که به اینجا آمدیم هدفمان رفاه خودمان نبود. می دانستیم اگر بخواهیم دنبال مادیات برویم؛ شاید امکانات خیلی بهتری از اینجا وجود داشت، ولی ما این رشته را خوانده و مشاهده کرده بودیم که چگونه مردم کشورهای دیگر پیشرفت می کنند. بررسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم فداکاری و گذشت فرد فرد افرادی که این جامعه را تشکیل می دهند عامل اصلی پیشرفت هرجامع ای است؛ اگر هر فردی به فکر اوضاع و رفاه شخصی خود باشد طبیعی است که هیچ ملتی به پیشرفت نمی رسد. 
شرایطی که ما در خارج از کشور دیده بودیم اینگونه بود که اگر برای رشته معدن کسی می خواست مشابه من درس بخواند قبل از شروع به تحصیل حداقل باید 6 ماه کار آموزی می کرد تا پذیرش دانشگاه به او داده میشد من هم در سنین 17 الی 18 سالگی پدر مرحومم زیاد تمایل نداشت به خارج از کشور بروم و به تحصیل بپردازم پدرم میخواست در کنار او به کار تجارت بپردازم؛ اما به خاطر علاقه ای که داشتم موفق شدم به آلمان بروم. 6 ماه کارآموزی برای من خیلی سخت بود، چون به کار سخت بدنی آن هم در اعماق 1000 متری زمین عادت نداشتم. روزی که من با استادکار در تونل کار می کردم این استاد کار با پیکور خربارها ذغال می ریخت و من باید اینها را در نقاله می ریختم هرچقدر می ریختم او دو برابر ذغال می ریخت دیگر نفسم بند آمده بود و گفتم آقا اینجا که کسی نیست چرا کار می کنی چه خبرت است؟! این را که گفتم انگار من رکیک ترین فحشها را به او داده ام و گفت: مگر من برای کسی کار می کنم؛ بلکه برای این کار می کنم که پیشرفت معدن به حد اعلی برسد؛ طبیعتاً وقتی که به حد اعلی رسید آلمان هم پیشرفت می کند و سهم من هم مشخص می شود حرف زیادی نزن و کارت را انجام بده؛ این گفته برای من سرمشق شد که آدم در درجه اول باید به فکر ملتش باشد و شخص اینقدر مهم نیست. اشخاص و زندگی ها می آیند و می روند و همیشه تکرار می شوند آنچه که مهم است همین فداکاری ها و توانایی است که هرکس دارد بنده با این ایده به بافق آمدم؛ طبیعتاً دوستان دیگر هم همینگونه بوده اند ما نسلی ایده آلیست بودیم تا واقع بین و همه سختی ها را به جان و دل می خریدیم. 
خاطرم هست در سال 49 یا 50 که نخست وزیر، هویدا از این معدن بازدید کرد. دکتر هدایتی معاونش را موظف کرد به بعضی درخواستهای حوزه بافق رسیدگی کند مثل امکانات رفاهی، تلویزیون و...
وی 3 الی 4 ماه بعد به بافق می آمد و بصورت خیلی عجولانه سعی می کرد کار را تمام کند و اصلا ًحوصله پرداختن به مسائل را نداشت.  او با نگاه تحقیر آمیزی به ما نگاه می کرد و دفعه آخر که به بافق آمد گفت: شما که تحصیلات عالیه دارید آیا مجبور هستید در این بیابان کار کنید؟! گفتم: خیر و در جواب شما می توانم یک شعر بگویم که جواب شما در این است 
"از سوز محبت چه خبر اهل هوس را  
                                         این آتش عشق است نسوزد همه کس را "  
 بعد از چنددقیقه نگاه به من گفت من نمی فهمم منظورت چیست؟! گفتم: ما آگاهانه به اینجا آمده ایم زمان فارغ التحصیلی ام درب دانشگاه پر از آگهی استخدام در کشورهای مختلف از جمله استرالیا، کانادا، آمریکا و... بود، ولی ما خودمان را موظف دانستیم که باید دین خود را به مملکت ادا کنیم و امکان وزارتخانه تجارت پولسازی و... بود، ولی آگاهانه این کار را انتخاب کردیم و این کلمه عشق که من گفتم همیشه بین زن و مرد نیست و عشق می تواند به وطن و مملکت و سازندگی باشد و به اینکه آدم بداند چیزی را می تواند به وجود بیاورد و آن چیزی که از لحاظ روحی ارضا می کند باشد تنها پول نیست. فکرنکنید ما عقلمان نمی رسد و نمی دانیم سایر جاها چه خبر است ما می بینیم اگر امثال ما به اینجا نیاییم و ارکان کار را دست نگیریم چه کسی اینکار را انجام می دهد و من هم می توانم بروم در وزارتخانه پستی بگیرم و می دانم ترقی بهتری خواهم داشت و رسالتی را برعهده داریم که انتظار تشکر هم از هیچکس را نداریم. به هرحال ما سختی های زیادی تحمل کردیم و منتی به هیچکس نداریم و همین که توانستیم گوشه ای از دین خود را به دین اداکنیم برای ما افتخار بزرگیست و من تصور می کنم تمام افراد این مملکت باید خودشان را مدیون این مملکت بدانند.